داستانهای کوتاه

ساخت وبلاگ
روزی روزگاری مملکتی بود که یک ملکه داشت، با سینه‌های بسیار درشت و زیبا ! "نیکِ  شوالیه " هم به همین علت علاقه‌ی شدیدی به ملکه داشت، با وجودی که می‌دانست کوچک‌ترین تماسی با ملکه به حکم مرگش ختم می‌شد. داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

اسماعیل بیشکچی نویسنده معروف ومطرح ترک  می گوید:دریکی از‌مساجد ترکیە شیخی در نماز جمعە با صدای بلند می‌گفت:به خدا هرکس ترکی نداند وبلاگ بهشت کلمه را به چشم نخواهد دید.

درآن جلسه مردی به شدت می‌گریست. من که چنین دیدم به نزد مرد رفتم وگفتم :مگر تو ترک نیستی وترکی نمی‌دانی؟مرد گفت: برای خودم گریە نمی‌کنم، برای پیامبر اسلام گریە می‌کنم کە ترکی نمی‌دانست

داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

در مراسم تودیع پدر وبلاگ پابلو کلمه ، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

روزی شاه عباس به همراه وزیرش شیخ وبلاگ بهایی کلمه وچندتن ازفرماندهان به شکار می روند.در بین راه،شاه عباس به شیخ وبلاگ بهایی کلمه گفت: یاشیخ! نقل، داستان، یا پندی بگوئید که این فرماندهان باما آمده اند درسی گیرند! شیخ بگفتا داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

زنی شوهرش را از دست داد و بیوه شد ، او دختری زیبا  و در سن ازدواج داشت بسیاری از جوانان راغب ازدواج با دختر زیبا بودند،ولی مادر،شیر بهایی هنگفت به مبلغ ۱۵۰ میلیون تومان شرط کرده بود و بر شرطش اصرار دا داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

پسرکی عادت به دزدی داشت.. مادر که  به ستوه آمده بود از بهر علاج فرزند را به نزد دعا نویس  برد تا که شاید به دعای خیر او رفع مشکل گردد.. دعا نویس در حال دعا و نیایش ایشان را پذیرفت و دعایی خواند و بر پ داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

مردی هر روز راسِ ساعتی معين به گوشه‌ی ميدانِ شهر‌ می‌رفت و لحظاتی كلاه‌اش را از سر بر می‌داشت و به شدت تكان می داد،روزی پليس علت اين كار را از وی جويا شد؛مرد گفت : "با اين كار وبلاگ زرافه کلمه ها را دور می‌كنم." داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01

مرد بازاری خلافی کرد و حاکم او را به "زندان" انداخت.زنش پیش یکی از  یارانش  رفت و گفت:چه نشسته ای که  دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده.مرد هم خراب  مرام  شد و یک شب از  دیوار قلعه داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01